عشق تنهایی

دور باش اما نزدیک من از نزدیک بودن های دور میترسم

salam dostaye golam bad az yek sal omadam pishetooooon omid varam pishapish eyyyydeh khoshgelio dashteh bashin ♥ love you by by

نوشته شده در دو شنبه 19 اسفند 1392برچسب:,ساعت 12:53 توسط شقایق| |

Copy of 1035

به درگاه تو دعا می کنم،

که در قلب منی،

در عبور از دنیــــــــــــــای رنــــــــــــــج،

راهــــــــــنمایم باش،

قلبم را به سوی تو می گیرم،

پس مرا به سوی خویشتن بخوان،

و راه لطف و رحمتت را نشانم ده،

نوشته شده در یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:,ساعت 17:31 توسط شقایق| |

normal_1

گام گذاشتن بر نوک کوه وجود…

بسیار سخت تر از هر کار دیگری است…

نوشته شده در یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:,ساعت 17:27 توسط شقایق| |

نوشته شده در شنبه 28 بهمن 1391برچسب:,ساعت 16:13 توسط شقایق| |

نوشته شده در پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:,ساعت 19:58 توسط شقایق| |

 

انقدر پیش این و ان از خوبی هایت تعریف کرده بودمم

که وقتی سراغت را می گیرند...

شرممم دادرمم بگویم تنهایم گذاشت...

 

آنقدر پیش این و آن از خوبی هایت تعریف کرده بودم  که وقتی سراغت را می گیرند ...  شرم دارم بگویم تنهایم گذاشت...

نوشته شده در پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:,ساعت 19:49 توسط شقایق| |

 

            

  دوست داشته باشید تا شما را دوست داشته باشند، مهربان باشید تا باشما مهربان باشند، عشق بورزید تا به شما عشق بورزند، ببخشید تا دیگران شما را ببخشند برای لذت بردن از زندگی، زندگی را به خود سخت نگیروساده زندگی کن.    

نوشته شده در پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:,ساعت 19:49 توسط شقایق| |

 

  تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://www.roozgozar.com

بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست  

        آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست

                 مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب

                       در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست

                              آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد

                                   بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست

                                          بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است

                                               مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

                                                     باز می پرسمت از مسئله دوری و عشق

                                                          وسکوت تو جواب همه مسئله هاست 
                                                            
 شعر تو را یکبار دیگر میسرایم
                                                                      شاید که باشد آخرین بار ای


 plus collection

نوشته شده در پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:,ساعت 19:41 توسط شقایق| |

 

خدايـــــــــــا....من ترك تحصيل كردم!ميشه ديگه ازم امتحان نگيــــــــــــــري!!؟

نوشته شده در چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:,ساعت 16:26 توسط شقایق| |

کارت پستال درخواستی طراحانکارت پستال درخواستی طراحان

نوشته شده در چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:,ساعت 16:20 توسط شقایق| |

ياد چشمانت هميشه ريشه ي وجودم را به آتش ميكشد

نوشته شده در چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:,ساعت 16:9 توسط شقایق| |

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

هيچ وقت به دنبال محبت نگرد بلكه خودت محبت بيافرين

كسي را براي دوست داشتن انتخاب كن كه قلب بزرگي داشته باشه

تا مجبور نشي براي اينكه در قلبش جا بگيري خودت رو كوچك كني

نوشته شده در دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:,ساعت 15:56 توسط شقایق| |

 

به عشق بودنت ، عشق را دوست دارم


به عشق شبهایی که صدایت را میشنوم عاشق سکوت و تاریکی ام


فدای دلتنگی هایت ، اشکهای گونه هایت


عشق من دوستت دارم ، بی نهایت


نگاه مهربانت ، نمیدانم دیگر چه بنویسم در وصف چشمهای زیبایت.


چه بنویسم در وصف تو ، تویی که برتر از احساس منی


تویی که زیباتر از تمام کلمات عاشقانه ای


به عشق بودنت ، زندگی را با تمام تلخی هایش دوست دارم


لحظه به لحظه با تو ، تک تک ثانیه ها را دوست دارم


چند صباحیست از عشق می نویسم برای دلها


عزیزم از عشق نوشتن را، به عشق بودنت دوست دارم


چه بنویسم در وصف روی ماهت ، لحظه ای سکوت میکنم به احترام لبخند مهربانت


به عشق بودنت ، عاشق از عشق نوشتنم ، روزها می آید و می رود ،


من عاشق این دنیای عاشقانه ام

 


من که کسی نبودم،اما آنقدر در وصف تو نوشتم که اینک یک شاعر پرآوازه ام.


تو در قلب منی ، من در قلب تو ، به عشق این احساس، عاشق بودن را دوست دارم.

 

 


لحظه ی آمدنت


از حال میروم هنگام دیدنت


مست چشمهای توام


تو را به آن که میپرستی قسم، مرا تنها نگذار که بدجور گرفتار دل توام


احساسات عاشقانه ی من در وصف تو


اینهمه زیبایی در اطرافم ، گلستان پر از گل در کنارم، اما


اما چشمانم ساعتهاست که خیره به چشمان تو است.


به عشق بودنت ، عشق را دوست دارم ، به عشق بودنت با تو بودن را دوست دارم


به عشق بودنت فریاد زدن را دوست دارم


میخواهم فریاد بزنم که تا دنیا دنیاست و آسمان بالای سر ماست

به عشق تو زندگي كردن را دوست دارم

 

 

  



 



 

نوشته شده در دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:,ساعت 15:52 توسط شقایق| |

مـــرا بــه اســم کــوچـ♥ـکــم کـه...

صــدا مــی زنــی!

لـحــن صـ♥ـدای تــو...

دوسـ♥ـتــ داشـتـ♥ـنــی تــریــن ..

صـدای عــالـ♥ـم اســتــ

                                                        

نوشته شده در دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:,ساعت 15:48 توسط شقایق| |

 

 

میلـیون مـیلیون تُـن صدا وجـــــود داره...! 
ولــــــی فقـــــط و فقــــط .. 
یـــــکی شه که وقتـــــی مــــی شنوی .. 
دیــــــوونه مـــی شــی ...!!
 

نوشته شده در دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:,ساعت 15:40 توسط شقایق| |

 

نـــه بــراي تـــــــو؛

 

بــــراي کسی که فـــــکر مي کردم تــــــو بودي!!!

 

گــــاهي دلــــم تنگ می شـــــود...

نوشته شده در شنبه 24 تير 1391برچسب:,ساعت 18:13 توسط شقایق| |

            

دلم تنگــ است

دلم اندازه حجم قفس تنگــ است

سکوت از کوچه لبریز است

صدایم خیس و بارانی است

نمیدانم چرا در قلب من پاییز طولانی است. . .


 

نوشته شده در شنبه 24 تير 1391برچسب:,ساعت 18:12 توسط شقایق| |

دلم شکست ؟! 

عیبی ندارد شکستنی ست دیگر لعنتی ، می شکند

اصلا فدای سرت 

قضا و بلا بود از سرت دور شد ...... 

اشکم بی امان می ریزد 

مهم نیست 

آب روشنی ست

خانه ات تا ابد روشن

نوشته شده در شنبه 24 تير 1391برچسب:,ساعت 18:9 توسط شقایق| |

 

گاهی “دوست داشتن” پنهان بماند قشنگ تر است
دوست داشتن را باید کشف کرد ؛
درک کرد ، و از آن لذت برد …

                                                                      

نوشته شده در شنبه 24 تير 1391برچسب:,ساعت 16:54 توسط شقایق| |

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.comتا تو رفتی همه گفتند:
 

 

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com" از دل برود هر آنکه از دیده برفت "

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.comو به ناباوری و غصه ی من خندیدند . . .

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.comآه ای رفته سفر که دگر باز نخواهی برگشت

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.comکاش می آمدی و می دیدی

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.comکه در این عرصه دنیای بزرگ

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.comچه غم آلوده جدایی هایی ست

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.comو بدانی که . . .

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.comاز دل نرود هر آنکه از دیده برفت . . .

 

S A L I J O O N

نوشته شده در جمعه 23 تير 1391برچسب:,ساعت 15:45 توسط شقایق| |

 


 

سایت عاشقانه کوچولو

اولین روز که چشمامو وا کردم دیدم یکی کنارم نشسته

داشت به چشمام نگاه میکرد بهش گفتم تو کی هستی؟

گفت: من پیشت میمونم ولی بهت نمیگم کی هستم

گفتم : تا همیشه پیشم میمونی

گفت : آره

گفتم : باهام بازی میکنی؟

گفت : نه

گفتم : واسه چی؟

گفت : من فقط پیشت میمونم ولی کاری واست نمیکنم

من هم گریه کردم اومد اشکامو پاک کرد

گفت : هنوز گریه نکن

گفتم : واسه چی؟

گفت : هنوز وقتش نرسیده

من هم بیشتر گریه کردم

مامانم اومد منو بغل کرد

اون گفت : میدوی این کیه ؟

گفتم : نه

گفت : این مادرته

گفتم : مادر چیه؟

گفت : مادر دلسوز ترین فرد دنیاست خیلی هم دوست داشتنیه

گفتم : باهام بازی میکنه؟

گفت : آره

گفتم : من مادر رو بیشتر دوست دارم تا تو

گفت : ولی...

گفتم : ولی چی؟

گفت : اون تو رو تنها میزاره

گفتم : نه اون منو دوس داره تنهام نمیزاره

گفت : تنهات میزاره

منم دوباره گریه کردم دیدم یکی اومد دست رو سرم کشید

اون گفت : این رو میشناسی؟

گفتم : نه

گفت : این پدرته

گفتم : پدر

گفت : آره

گفتم : این کیه ؟

گفت : این مهربان ترین فرد دنیاست خیلی هم دوستت داره

گفتم : باهام بازی میکنه؟

گفت : اره ولی آخر تنهات میزاره

گفتم : تو دروغ میگی اون منو دوست داره

دیدم یکی اومد بالای سرم دستامو گرفت و یه بوس به دستام داد

گفت : میدونی این کیه؟

گفتم : نه

گفت : این خواهرته

گفتم : خواهر

گفت : آره خواهر ، هم راز ، هم درد ، هم بازی

گفتم : این پیشم میمونه

گفت : نه این هم تنهات میزاره

گفتم : آخه چرا ؟اون که منو دوست داره

گفت : همه دوستت دارن اما فقط من پیشت میمونم و تنهات نمی زارم

گفتم : نه

وبعد دیدم یکی اومد بغلم کرد و باهام بازی کرد

گفت : میدونی این کیه ؟

گفتم : این همونیه که منو تنها نمی زاره

گفت :نه اون هم تو رو تنها میزاره

گفتم : نه نه نه

گفت : اون برادرته دوست داره هر چی میخوای واست میاره ولی بهش دل نبند

گفتم : چرا؟

گفت : تنهات میزاره

بعد روزها گذشت سال ها گذشت تا من بزرگ شدم و با آدم های دیگری آشنا شدم

ولی اون همش می گفت اونها تو رو تنها میزارن

تا روزی که....

داشتم قدم میزدم دیدم یکی داره نگام میکنه اول بهش توجه نکردم و رفتم

روز بعد وقتی از اونجا گذشتم دیدم دوباره اونجا ایستاده و به من خیره شده من هم اهمیتی بهش ندادم و سریع از اونجا گذشتم

روزها گذشت و اون همین جور به من خیره میشد

وقتی اون رو میدیدم داشت بهم لبخند میزد همیشه یک شاخه گل سرخ توی دستاش بود یک روز که داشتم از اونجا گذر میکردم دیدم یکی اومد جلوم ایستاد و شاخه گلی به طرف من گرفت وقت نگاش کردم دیدم خودشه همونی که همیشه منتظرم بود به چشماش نگاه کردم خودشو اورد جلو تر بهم گفت دوستت دارم ....

دیدم یکی بهم گفت : تنهات میزاره

آره خودش بود اونی که همیشه باهام بود و می گفت تنهام نمیزاره

گفتم : اون که دوستم داره

گفت : این دلیل موندن نیست

من هم اون گل رو از اون گرفتم

هر روز منتظر من به درختی تکیه میکرد با یک گل سرخ

کم کم معنی عشق رو فهمیدم آره اون عاشق من شده بود

اما من از جدایی میترسیدم خیلی....

روزی رسید که دیدم کنار درخت کسی نیست دیدم یک نامه با یک گل سرخ کنار درخت بود

وقتی نامه را باز کردم نوشته بود تو تنهاترینی

به خیابون نگاهی کردم دیدم خودش بود اما دستاش توی دستای یکی دیگه....

توی همون لحظه دیدم یک دست روی شونه هام گذاشت

گفت : دیدی گفتم باتو نمیمونه

من هم بغض گلوم رو گرفته بود به آرامی گریه کردم

گفتم : تو که تنهام نگذاشتی

گفت : آره من تنها کسی هستم که کسی رو تنها نمیزارم

گفتم : تو کی هستی؟

گفت : غم

گفتم : غم

گفت : آره اونی که با همه میمونه هیچ کسی رو توی تنهایی تنها نمیزاره

اشکامو پاک کردم و رفتم جایی که دیگه کسی منو پیدا نکنه

 

اما تنها کسی که منو تنها نگذاشت غم بود .....


نوشته شده در دو شنبه 12 تير 1391برچسب:,ساعت 18:1 توسط شقایق| |

         

منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم 
 در چشمانت خیره شوم دوستت دارم 
دوست دارم را بر لبانم جاری کنم 
منتظر لحظه ای هستم که در کنارت بنشینم 
سر رو شونه هایت بگذارم....از عشق تو..... 
 از داشتن تو...اشک شوق ریزم 
 منتظر لحظه ی مقدس که تو را در اغوش بگیرم 
 بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنم 
 وبا تمام وجود قلبم و عشقم را به تو هدیه کنم 
 اری من تورا دوست دارم 


 

نوشته شده در جمعه 9 تير 1398برچسب:,ساعت 16:16 توسط شقایق| |

هر روز بزرگ بزرگ تر میشیم از کودکی به نوجوانی از نوجوانی به جوان و..کوچ میکنیم

عمر خویش را پشت سر میگذاریم و در ذهنمان به هدف نهایی خود فکر میکنیم در طی

زندگی جریاناتی برایمان پیش می آید که گاه مثل تولد شیرین وگاه مثل مرگ تلخ است !

زندگی ما انسان ها مثل زمستانی میماند که هر روز یک برگ از از روزگار خود را ورق

میزند وسر انجام جای خود را به بهار زیبا میدهد وقتی بهترین روز سال که تولدتونه فرا

میرسه تنها انتظاری که از اطرافیانتان دارید فقط به یادتون بودنه یادم میاد پارسال که مادر

بزرگ عزیز تر از جونم زنده بود تاریخ 18 تیر ساعت 8 صبح بهم زنگ زد که تولدم بهم

تبریک بگه  هیچ وقت هیچ تبریکی به اندازه ی اون به دلم ننشست بنده ی خدا مریض بود 

ولی برای شادی نوه اش به دیدنم اومد چقدر زود لحظه هایمان خاطره میشود بدون اینکه

حتی خودمون هم متوجه بشیم همه ی ما مسافرانی در قطلریم واین قطار همان جریان زندگی 

ست ودر کجا وکی تمام شود جز ایزد منان کسی نمیداند بیاید شادیهایمان را باهم قسمت کنیم

تا قبل از اینکه از ایستگاه پیاده نشدیم!

نوشته شده در پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:,ساعت 6:3 توسط شقایق| |

 

گاه برای رسیدن به کسی آنقدر میدوی که برای در کنار او ماندن نفسی نخواهی داشت

 

نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:,ساعت 16:31 توسط شقایق| |

نوشته شده در یک شنبه 21 خرداد 1398برچسب:,ساعت 8:41 توسط شقایق| |

سلام تو این چند وقت که وبلاگ ساختم اینقدر خوب بوده که به قول مامانم معتاد شدم دلم  

نمیاد یهـ روز بهتون سر نزنم چون واقعا حس میکنم شما ها رو مثل خواهر یا برادر نداشتم

دوست دارم البته اینم بگم من دختریم کمی رک واهل اغراق وخود شیرینی نیستم نقشهایی هم

هفته ی آینده دارم البته تنهایی نمیتونم به همکاری شما ها نیاز دارم حالا هرکی میخواد با من

افتخار بده وهمکاری کنه من از صمیم قلب حاضرم پس لطفا در صورت درخواست 

عضویت حتما زود تر به من خبر بدید

 

نوشته شده در شنبه 20 خرداد 1391برچسب:,ساعت 12:32 توسط شقایق| |

سلام

امروز چهلم مادر بزرگمه

خیلی دلم گرفته دلم حال وهوای بارونه داره اخه مادربزرگم عاشق بارون بود

وقتی که بچه بودم معنی واقعیه بارون نمیفهمیدم ولی الان

درک میکنم چون دلم مثل خودش بارونیه

روحش شاد

 

نوشته شده در پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:,ساعت 9:50 توسط شقایق| |

خـــــــــبر جــــــــــــــــدید !!!!!!!!!!!!!

جی جی جینــــــــــــــــــگ

یوهووووووووووووو

میخوام به عرض یکایکتون برسونم که بعد از امتحاناتم چه

کاری میخوام بکنم

به چند تا نویسنده ی خوب ومودب و جیگر وشوخ طبع

و...مثل خودم عسل

وبافرهنگ نیازمندیم هر چی زود تر پیغام بدید

منتظرتون هستم

دیر نکنید ها منتظررررررررررررررررررم

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:,ساعت 6:56 توسط شقایق| |

مرداب از اب پرسید چه کرده ای که این گونه زلالی؟

               آب گفت:گـــــــذشتم

   به لطافت گلهای بهاری دوست دارمت

 

نقاش نیستم ولی از لحظات بی تو بدون درد میکشم

نوشته شده در چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:,ساعت 19:34 توسط شقایق| |

 

 

 

توی مغازه ی قلبم تنها گلی هستی که روش نوشتم دست نزنــــــــــــــــــــــید

 

        فروشی نیستــــــ !

 

وقتی دیر رسیدم وبا دیگری دیدمت فهمیدم گاهی نرسیدن بهتر ازرسیدن است.

عشق رو چی تعریف میکنی؟ لذت -هیجان روویا اما من عشق را یک خواب زود گذر میدانم 

چقدر جالبه تو لحظات تنهایی فقط یک نفر میتونه ارومت کنه اونم کسی هست که داغونت کرده

  هیچ گلی به خوش بویی تو نیست گل خوشبویم همیشه در قلبمی

 

نوشته شده در چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:,ساعت 19:12 توسط شقایق| |

مثلــــــــ شقایق زندگی کن کوتاه امــــــــا زیبـــــــا!

 

مثلـــــــــ پرستو کوچ کن فصلی امـا هدفمند!

 

مثلـــــــ پروانه بمیر دردناکــــــــــ اما عشقـــــــــــ!

 

نوشته شده در پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 13:55 توسط شقایق| |

آنگاه که غرور کسی را له می کنی،
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،
آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری
می خواهم بدانم،
دستانت رابسوی کدام آسمان دراز می کنی تابرای
خوشبختی خودت دعا کنی؟

                      

 

نوشته شده در سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 13:16 توسط شقایق| |

سلام دوستای گلم !

از استقبال گرمتون ممنونم

امیدوارم خداوند همه ی ما بیامرزد به امید حق

شرمنده اگه دیر به دیر آپ میکنمـــــــــ

دلتنگی

نوشته شده در سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 13:59 توسط شقایق| |

هفت شبانه روز گذشت ومن بدون تو طاقت آوردم کسی نمیدونه چی بهم گذشته

کارم شده گریستن کاش میشد یک بار دیگه دست های مهربونت توی دستام حس

میکردم مثل بچگی هام برای قصه میگفتی کاش با دستات موهام ناز میکردی

هرروز بازم مثل قبلا برایم دعای خیر میکردی مادربزرگ خوبم همیشه در قلبم

میمانی میدانم الان در بهشتی خرمی نوه ی کوچکت را هیچ گاه فراموش نکن

دوستت دارم .دوستای گلم برای شادی مادربزرگم یک فاتحه بفرستید خوشحالم

میکنید

نوشته شده در یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 16:10 توسط شقایق| |

بنام آن کس که عشق آفرید!!!!!!!!!!!!!

 

دلـــــــــــــم میخواد بگریــــــــــــــــــــم اما نمیدانــــــــــــم از کجـــــــــا

                                               دلم میخواهد بمیرم امــــــــــا نمیدانم چـــــــــــرا

صدای اشکهایـــــــــــم مانند موجــــــــــــ خروشان است

                                                             داغی قلبم مانند خورشید سوزانـــــــــــــــ است

  نمیدانم تا کدامین غروب یا کدامین سحر زنده میمانم

                                                  اما میدانم زنده بودنم جز سوختن نیـــــــستــــــــــ

اما میدانم شکـــــــــــستن دل عذاب اورتــــــــرین عذاب هاسـت

صدای ان از صـدای تانک وبمب وانفجار بلند تــــــــــــــــر

                                                      به کدامین ره خواهم رفــــــــــت نمیدانم

در کدامین روز به پایان میــــــــــــرسم نمیدانم

عشـــــــــــــــــق ســـــــــــــت وهیــــــــــچ ستو بســــــــــــــــــ

                                                            اما میدانم خواهم مرد چــــــــــگونه وکجا نمیدانم

شدم پروانه ی عشقی که در دامی افتاده است

                                              کـــــــــــه عنکبوت ان سیـــــــــــــــــــــــــر ست

ودراین جا غصه ی زندگی من شــــــــــــــــــــــــــروع میشود

                                                              زیرا نه میــــــــــــتوانم بمیرم ونه پرواز کنم

 میگویند عاشق بشو و ذلیل نـــــــــــــــــــــه

                                          آخر مگر میشود عشق وذلالت جدای ناپذیرند

هرچیزی با نیمه ی گم شده ی ان تکامل میابد

                                                    قاشق وچنگال........قلم وکاغذ .........معلم وشاگرد

                                           اما عـــــــــــشقــــــــــــــــ باچی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

کاش قلب انســــــان ها از سنگ بود تا هنگامی که اب از روی ان رد میشود

فقط صدای اب را زیـــــــــــباتر میکرد نه اینکـــــــــــــــــه

خودش هم همراه اب میرفتـــــــــــــــــــــــــ

میگویند دیوانه ام یا دیوانه شده ام اما میگویم

                                       لذت عشق به دیوانگی انــــــــــــــــ است اما لذت جدایی ان به چیست؟

                  به یاد اوری خاطرات با عـــــــــــــــــــــــشــــــــــــــــــقـــــــــــــــــ!!!!!!!!!!

نوشته شده در دو شنبه 4 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 13:41 توسط شقایق| |

 

منـــــــــــ نه تـــــــــشنـــــــــه ی عـشقم ونه گدای عــــــالم

                                                          اما میدانـــــم قلبی دارم که برای او میتــــــــــپد!!!!!!!!!!

شبـــــــــــ وروز او را فرا میخوانـــــــــــــــــد   

                                               ای             ای           ای     وافســـــــــــــــــــــــوســــــــــــــ

افســـــــــــــــوس که فاصلیمان زیاد اســـــــت

                                                صدایــــــــــــــــم به او نمی رســــــــــــــــــــد!!!!!!!

صدای هقـــــــــــــ هقــــــــــــــــــ باران را می شـــــــــــــنوم

                                                          او نیز به حال من میگریــــــــــــــــــــــد!!!!!!!!!

انگــــــــــــاری اسمان هم دلــــــــــــــــــش به حال من آشوبــــــــــــــــــــــــــــه

دلـم میخواهد فریــــــــــــــاد بزنم واسم یار را بر زبــــــــــــــانم جاری کنــــــــــــــــــــــــــــم!!!!!!!!

خداوندا عشق چیست؟چرا در وجودم نهاده ای؟؟؟؟؟؟؟

                                                 اگر عشقــــــــــــ خوب است چرا عاشقـــــــــــــــی گنـــــــــــاه است

اگر عشقی حـــــــــــک بر قلب شـــــــــــــود

                                                    محال اســــــت سیقل بادستـــــــــــی شود!!!!!!!!!!!!

گــــــــــر بماند عشق بر قلب ما

                                      همرنگ شود دلبر بــــــــــــــا دل ما

کاش می شد عشــــــــــــق را نابود کرد

                                                علـــــــــــت این بدبختی را دود کرد!!!!!!!!

من حاضرمـــــــــــ گدای عالم شـــــــــوم وعشق نداشته باشم

                                                                 که گدای عالم بدون بهتر از هر قسمی ستـــــــــــ !!!!!!!!!!

                         

 

                                                    

 

نوشته شده در دو شنبه 4 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 13:20 توسط شقایق| |

 
 
دریا هر چقدر هم دور باشه ساحل باز کنارشه ....

دریای من !

دوستت دارم ...

 

نوشته شده در پنج شنبه 29 فروردين 1391برچسب:,ساعت 8:50 توسط شقایق| |

کـاش بـرایِ تـ ـو کتـ ـابِ قصه بـودمـــ نه نوارِ قـصه !!! ...

آنـوقـ ـت جـایِ ایـنکه با چشـمانِ بَـسته بـه من گـوش بـدهی ،

مـرا در آغـوشِ دستـانت می گرفتـی ...

نوشته شده در چهار شنبه 30 فروردين 1391برچسب:,ساعت 19:22 توسط شقایق| |

دل می گیرد و میمیرد و هیچ کس سراغی ز آن نمی گیرد.
ادعای خدا پرستیمان دنیا را
سیاه کرده ولی یاد نداریم چرا خلق شدیم.

غرورمان را بیش از ایمان باور داریم.
حتی بیش از عشق

تقدیم به او که نبود ولی حس بودنش بر من شوق زیستن داد دلم برای

کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آورد و

گیسوان بلندش را به باد می داد و دست های سپیدش را به آب می

بخشید و شعر های خوشی چون پرنده ها می خواند

هوس کوچ به سرم زده.
شاید هم هجرت.

نمی دانم.
ز این بی دلی ها خسته شدم.
دستانم رابه دستان هیچ کس می سپارم و درد دل می کنم با درختان.
دیوانگی هم عالمی دارد
 

نوشته شده در چهار شنبه 30 فروردين 1391برچسب:,ساعت 18:58 توسط شقایق| |


 

 

تو مرا می فهمی

من تورا می خواهم

و همین ساده ترین قصه یک انسان است

تو مرا می خوانی

من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم

و تو هم می دانی

 

تا ابد در دل من می مانی

از تو گفتن کار هر کس نیست ای زیبا غزل

 

از برای گفتنت باید که مولانا شوم

 

نوشته شده در دو شنبه 28 فروردين 1398برچسب:,ساعت 21:3 توسط شقایق| |


Power By: LoxBlog.Com