عشق تنهایی

دور باش اما نزدیک من از نزدیک بودن های دور میترسم

 
 
دریا هر چقدر هم دور باشه ساحل باز کنارشه ....

دریای من !

دوستت دارم ...

 

نوشته شده در پنج شنبه 29 فروردين 1391برچسب:,ساعت 8:50 توسط شقایق| |

کـاش بـرایِ تـ ـو کتـ ـابِ قصه بـودمـــ نه نوارِ قـصه !!! ...

آنـوقـ ـت جـایِ ایـنکه با چشـمانِ بَـسته بـه من گـوش بـدهی ،

مـرا در آغـوشِ دستـانت می گرفتـی ...

نوشته شده در چهار شنبه 30 فروردين 1391برچسب:,ساعت 19:22 توسط شقایق| |

دل می گیرد و میمیرد و هیچ کس سراغی ز آن نمی گیرد.
ادعای خدا پرستیمان دنیا را
سیاه کرده ولی یاد نداریم چرا خلق شدیم.

غرورمان را بیش از ایمان باور داریم.
حتی بیش از عشق

تقدیم به او که نبود ولی حس بودنش بر من شوق زیستن داد دلم برای

کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آورد و

گیسوان بلندش را به باد می داد و دست های سپیدش را به آب می

بخشید و شعر های خوشی چون پرنده ها می خواند

هوس کوچ به سرم زده.
شاید هم هجرت.

نمی دانم.
ز این بی دلی ها خسته شدم.
دستانم رابه دستان هیچ کس می سپارم و درد دل می کنم با درختان.
دیوانگی هم عالمی دارد
 

نوشته شده در چهار شنبه 30 فروردين 1391برچسب:,ساعت 18:58 توسط شقایق| |


Power By: LoxBlog.Com